زمینه و هدف: عفونتهای ادراری بیش از۴۰ درصد از عفونتهای بیمارستانی را شامل میشوند که حدود ۸۰ درصد این عفونتها بدنبال جاگذاری کاتتر ادراری بروز مینماید. هدف از این مطالعه تعیین اثرات پروفیلاکسی آمیکاسین بر پیشگیری از عفونتهای ادراری ناشی از جاگذاری کاتتر ادراری بود.
روش کار: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی دو سوکور بود. تعداد ۶۰ بیمار مرد از بیمارستان فاطمی اردبیل بطور تصادفی انتخاب، به ۲ گروه ۳۰ نفره مداخله و کنترل تخصیص یافتند، بیمارانی که دارای عفونت ادراری بودند و آنتی بیوتیک مصرف میکردند، از مطالعه حذف شدند. گروه مداخله نیم ساعت قبل از جاگذاری کاتتر ادراری مقدار ۵۰۰ میلی گرم آمیکاسین وریدی و گروه کنترل پلاسبو دریافت کردند. جهت تعیین نوع میکروارگانیسم از محیط کشتهای ساده و انتخابی (نظیر نوترینت آگار، EMB آگار) و جهت تشخیص میکروارگانیسم ایزوله شده تستهای افتراقی اختصاصی مربوطه نظیر تست کوآگولاز، تست مانتیول آگار و تستهای IMVICانجام گرفت. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری توصیفی- تحلیلی با SPSS-۱۶ بررسی شد.
یافته ها: یافتههای پژوهش نشان داد که میانگین روزهای داشتن کاتتر ادراری در گروه مداخله ۰۱/۱ ±۰۶/۷ و در گروه کنترل ۴/۰± ۵/۷ روز بود. شیوع باکتریوری در گروه مداخله ۶/۶ درصد و در گروه کنترل ۶/۲۶ درصد و خطر نسبی برآورد شده ۰۳/۴ بود(۰۴/۰p≤).شایع ترین میکروارگانیسم جدا شده اشرشیاکلی ۳۳/۱۳ درصد و کلبسیلا ۳۳/۱۳ درصد بود.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج مطالعه میتوان گفت که استفاده از یک دوز آمیکاسین میتواند در کاهش باکتریوری ناشی از جاگذاری کاتتر ادراری موثر واقع گردد.
واژههای کلیدی: آمیکاسین، پیشگیری، عفونتهای ادراری ناشی از کاتتر ادراری
ریحانه فداکار، پگاه شکرزاده، افسانه پاشا، احسان کاظم نژادلیلی، دوره ۱۹، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف: چاقی دوران کودکی، یکی از بزرگترین چالشهای بهداشت عمومی است. تغذیه مناسب یکی از بخشهای ضروری رشد سالم است. بسیاری از بیماریهای مزمن دوران بزرگسالی، ریشه در تغذیه دوران کودکی دارند و بخش عمده ای از الگوهای غذایی در کودکی شکل میگیرد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط وضعیت تغذیه ای با چاقی در کودکان ۱۲-۸ سال شهر رشت انجام گرفت. روش کار: پژوهش حاضر، یک مطالعه توصیفی- تحلیلی بود که روی ۹۷۵ دانش آموز ابتدایی شهر رشت در سال ۱۳۹۳ انجام شد. نمونه ها به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه ای مشتمل بر دو بخش مشخصات دموگرافیک و اطلاعات تغذیه ای (CKCQ) استفاده شد. همچنین شاخص توده بدنی شرکت کنندگان محاسبه گردید. داده ها با استفاده آزمون های آماری توزیع فراوانی، کروسکال والیس، من ویتنی و رگرسیون لوجستیک چندگانه در نرم افزار SPSS-۲۱ تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: بر اساس نتایج مطالعه، ۲۰ درصد (۱۹۵ نفر) از واحدهای مورد پژوهش دارای اضافه وزن و ۱۸/۴ درصد (۱۷۹ نفر) چاق بودند. در خصوص وضعیت تغذیه ای کودکان، نتایج نشان داد که بین خوردن صبحانه (۰/۰۰۸<p)، میوه و سبزیجات (۰/۰۰۳<p)، شکلات (۰/۰۳۶<p)، فست فود (۰/۰۱<p) و حبوبات (۰/۰۱<p) با چاقی ارتباط آماری معنی داری وجود داشت. نتیجه گیری: با توجه به ارتباط مستقیم خوردن صبحانه، مصرف حبوبات و میوه و سبزی با وزن طبیعی و مصرف فستفود و شکلات با چاقی به نظر میرسد برای داشتن وضعیت تغذیه ای سالم و به دنبال آن کودکانی سالم، آموزش در سطح خانواده و جامعه ضروری میباشد.
زمینه و هدف:فرزندآوری یکی از مولفه های مهم علم جمعیت و از جمله موضوعاتی است که در حوزه مسائل اجتماعی بسیار با اهمیت است. طی سالهای اخیر، لزوم کسب شناخت عمیقتری از فرایند تمایل افراد به فرزندآوری مطرح شده و ضروری است عوامل مستقیم و غیرمستقیم اثرگذار بر این شرایط شناسایی شود. هدف این مطالعه تبیینچالشهایمرتبطبافرزندآوری ازدیدگاهزنانمتاهل ۱۵-۴۹ سالبود. روش کار:مطالعهکیفیحاضر در سال ۱۴۰۲بهروشتحلیلمحتوای قراردادی مرسوم انجامشد.محلانجامپژوهش، محل زندگی و کار افراددر شهرستان خلخال بود.نمونه گیریبهروشمبتنیبرهدفبا رعایت اصل حداکثر تنوع انجام شد.پسازکسبرضایتنامه،مصاحبهها بصورت فردی و نیمه ساختاریافته با ۲۴ نفر از زنان سنین باروری انجام وضبطشد.جمعآوری دادههاتارسیدنبهمرحلهاشباع ادامهیافت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش پنج مرحله ای پیشنهاد شده توسط گرانهایم و لاندمن (۲۰۰۴) استفاده شد. یافته ها:از تحلیل مصاحبههای انجام شده با زنان متاهل در سنین باروری، ۴ طبقه اصلی در زمینه فرزندآوری انتزاع گردید. این طبقات شامل چالشهای اقتصادی (مشکلات مالی و مشکلات تامین مسکن و مایحتاج زندگی)، عوامل فردی و خانوادگی (چالشهای شغلی مادر، مشکلات روحی و جسمی والدین، فردگرایی و گریز از دغدغههای فرزندپروری، جنسیت و تعداد دلخواه فرزند و حمایت ناکافی خانواده)، عوامل اجتماعی و فرهنگی (آینده تضمین نشده، الگوپذیری اجتماعی، کمبود امکانات فرزندپروری و سیاستهای فرزندآوری غیرموثر و ناکافی) و زایمان هراسی (تجربه ناخوشایند، تجربه زایمان و بارداری سخت) بود. مهمترین چالشدرفرزندآوری،مشکلاتاقتصادی با بیشترین مفهوم تکرارشونده در مصاحبههابود. نتیجه گیری:الگوپذیری از اجتماع و هنجارشدن کم فرزندی در جامعه، معضلات اقتصادی و اجتماعی از یک سو و گرایشهای فردگرایی زنان و گریز از دغدغه های فرزندپروری از سوی دیگر، خانواده ها را به سمت کم فرزندآوری سوق میدهد که نیاز به اتخاذ سیاستها و راهبردهای تسهیلگر جهت بهبود رفتار فرزندآوری دارد. یافتههایاینمطالعهمیتواندتصویرکوچکیازوضعیتفعلیتمایلوعدمتمایلبهفرزندآوریافرادجامعهارائهدادهوبهعنوانراهنمایعملمسئولاندربرنامهریزیهایکوتاهمدت،میانمدتوبلندمدتدرجهتافزایشتمایلبهفرزندآوریایفاینقشنماید.