زمینه و هدف: عوامل روانشناختی نقش بسیاری در تشدید و عود بیماری اسکلروز متعدد دارند، این بیماری به دلیل مزمن بودن، باعث مشکلات روانشناختی زیادی در بیماران میگردد، از این رو هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در پریشانی روانشناختی، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به اسکلروز متعدد بود.
روش کار: پژوهش حاضر یک طرح نیمه تجربی پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. از میان جامعه آماری زنان مبتلا به اسکلروز متعدد در انجمن اسکلروز متعدد ایران، ۲۴ نفر بیمار از نوع عودکننده فروکش کننده بیماری، با لحاظ کردن ملاکهای ورود و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به شیوه انتساب تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل جایگزین شدند و سپس گروه مداخله تحت درمان هشت جلسهای مبتنی بر پذیرش و تعهد قرار گرفت، هر دو گروه قبل از درمان، پس از اتمام درمان و در پیگیری سه ماهه با پرسشنامههای کیفیت زندگی، پریشانی روانشناختی و رضایت زناشویی مورد ارزیابی قرار گرفتند. از روشهای آمار توصیفی و استنباطی شامل تحلیل واریانس چندگانه (سطح معنیداری ۰۱/۰) از طریق SPSS-۲۲ مورد تجزیه تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: میانگین سنی گروه آرمایش و کنترل به ترتیب ۶۴/۹±۳۰ و ۲۵/۱۰±۲۹ سال بود همچنین میانگین مدت ابتلا به بیماری در گروه مداخله و کنترل به ترتیب ۶۱/۶±۵ و ۱۲/۶±۴ سال بود. هر دو گروه متاهل و از نوع عودکننده فروکشکننده بیماری بودند، نتایج نشان داد که میانگین گروه مداخله در پریشانی روانشناختی، رضایت زناشویی و کیفیت زندگی با افزایش روبه رو است که در گروه کنترل این افزایش مشاهده نشد، همچنین تحلیل واریانس چندگانه نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد منجر به کاهش معنادار پریشانی روانشناختی(p<۰,۰۵) و افزایش کیفیت زندگی و رضایت زناشویی (p<۰.۰۵) در زنان مبتلا به اسکلروز متعدد گشته است، که این تغییر تا سه ماه پس از درمان هم تداوم داشت (p<۰.۰۱).
نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر و تاثیرات عوامل روانشناختی در روند بیماریاسکلروز متعدد، پیشنهاد میشود که از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای بهبود وضعیت روانشناختی زنان مبتلا به بیماری اسکلروز متعدد استفاده شود.
سوسن بهرامی کوهشاهی، فاطمه گلشنی، آنیتا باغداساریانس، افسانه قنبری پناه، دوره ۲۶، شماره ۲ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: درد مزمن، حاصل تعامل پیچیده عوامل جسمی، روانی و اجتماعی است که باعث تجربه درد میشود. هدف از پژوهش حاضر تعیین الگوی ساختاری درد مزمن بر اساس ذهنآگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجیگری پریشانی روانشناختی و فاجعهسازی درد بود. روش کار: این پژوهش، یک مطالعه توصیفی همبستگی از نوع الگویابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه افرادی بودند که در سال ۱۴۰۱ با شکایت از درد عضلانی- اسکلتی و آرتریت روماتوئید به کلینیکهای درد، متخصصان درد، متخصصان مغز و اعصاب، فیزیوتراپیستها، مراکز بهداشتی- درمانی (مراجعین بخش ارتوپدی، فیزیوتراپی و مغز و اعصاب بیمارستانهای مختلف و مراجعان ارتوپدی) و درمانگاههای مناطق ۲۲ گانه شهر تهران مراجعه کرده بودند. از بین آنها تعداد ۴۹۶ نفر با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و پرسشنامه های درد مکگیل، ذهنآگاهی بائر، حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران، رویدادهای استرس زای زندگی پیکل، افسردگی، اضطراب و استرس لویباند و مقیاس فاجعهسازی درد سالیوان و همکاران را تکمیل کردند. داده ها با کمک نرمافزارهای آماری SPSS-۲۶ و AMOS-۲۳ و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و روش مدلیابی معادلات ساختاری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: نتایج الگویابی معادلات ساختاری، حاکی از برازش مطلوب مدل با دادههای تجربی بود. اثر ضریب مسیر استاندارد مستقیم ذهنآگاهی و میزان عوامل استرسزا بر درد مزمن، معنادار (۰/۰۱<p) و اثر مستقیم حمایت اجتماعی و تعداد عوامل استرسزا بر درد مزمن، غیرمعنادار بود. همچنین اثر ضریب مسیر استاندارد غیرمستقیم ذهنآگاهی، حمایت اجتماعی، تعداد عوامل استرسزا و میزان عوامل استرسزا با نقش میانجی پریشانی روانشناختی و فاجعهسازی درد بر درد مزمن معنادار بود (۰/۰۱<p). نتیجهگیری: نتایج نشان داد که ذهنآگاهی، حمایت اجتماعی و رویدادهای زندگی با میانجیگری پریشانی روانشناختی و فاجعهسازی درد، نقش مهمی در تبیین درد مزمن ایفا میکنند. این یافته میتواند در برنامه ریزی دقیق تر مداخلات روان درمانی به بیماران دارای درد مزمن مورد استفاده قرار گیرد.